گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد نهم
[سوره النساء ( 4): آیات 150 تا 152 ] ....



ص : 391
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِ ذُوا بَیْنَ
ذلِکَ سَبِیلًا ( 150 ) أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَ  قا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً ( 151 ) وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ
( مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ( 152
، ص: 392
[سوره النساء ( 4): آیه 150 ] .... ص : 392
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِ ذُوا بَیْنَ
( ذلِکَ سَبِیلًا ( 150
ترجمه و شرح .... ص : 392
خداوند متعال در این آیه مبارکه ایمان به وحدانیّت الهی را توأم با تصدیق همه پیامبران دانسته و اضافه میکند که افراد بشر بدون
پیروي از مکتب توحید و وساطت پیامبران هرگز نم تواند طریقه عبودیت را به پیماید زیرا مکتب توحید و خداپرستی که از پیدایش
بشر در جهان بناگذاري شده و ادواري را باقتضاء رشد فکر بشر گذرانیده است که عالیترین دوره آن بصورت مکتب عالی اسلام
و قرآن بوجود آمده است لذا اگر کسی یکی از پیامبران و مربیان را منکر شود مکتب توحید را تکذیب نموده و کافر گردیده است،
زیرا رسالت همه پیامبران پیوسته بیکدیگر است و انکار برخی از پیامبران مانند عدهاي از یهودیان که وقتی بحضور پیامبر اکرم صلی
اللّه علیه و آله و سلم میرسیدند اظهار میداشتند که ما آئین تو را میپذیریم اما آئین عیسی مسیح را نمیپذیریم و این نشانه
خودخواهی و ، ص: 393
خودپرستی آنهاست زیرا اگر آنان مطیع فرمان خدا بودند بایستی به همه پیامبران الهی ایمان میآوردند و تفاوت و تبعیضی بین آنها
قائل نمیشدند.
اینک میفرماید:
کسانیکه بخدا و پیامبرانش جدائی میاندازند و میخواهند در میان آنان تبعیض قائل شوند و میگویند به بعض از انبیاء ایمان داریم
و ببعض دیگر کافر هستیم چنانکه یهود حضرت موسی و پیامبران قبل را تصدیق کرده و عیسی و محمد صلی اللّه علیهما را تکذیب
نمودند و نصاري عیسی را تصدیق و منکر رسالت پیامبر اسلام گردیدند اینها میخواهند در میان ایمان و کفر طریقی اتخاذ کنند و
بدعتی براي دعوت جهان ایجاد نمایند لذا ایمان آنها حتی در مواردي که به آن اظهار ایمان میکنند بیارزش قلمداد گردیده است
صفحه 201 از 272
زیرا این گفتار آنان از روح حقجوئی سر چشمه نگرفته است براي اینکه ایمان به یگانگی خدا و پیروي از مکتب خداپرستی توام و
پیوسته بتصدیق همه پیامبران است زیرا پیغمبر خدا براي دعوت بشر بسوي خداپرستی است و تکذیب یکی از رسولان تکذیب و
کفر به آفریدگار است.
(150)
، ص: 394
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 394
آنکسانیکه بحق کافر شوند هم نه بر پیغمبرانش بگروند
باز خواهند افکنند از ضعف دین مر جدائی بین حق با مرسلین
بر خدا از روي دعوي بگروند وانگهی بر انبیاء کافر شوند
یا که میگویند بر بعضی ز جان مؤمنین اما نه بر بعضی از آن
قصد از این آیت یهود آمد نه غیر که بموسی قائلند و بر عزیر
پس بعیسی و محمد (ص) کافرند در مقام دمّ و در جائی سرند
بهر خود خواهند گیرند از غلط بین کفر و دین طریقی در وسط
(150)
، ص: 395
شان نزول .... ص : 395
بعقیده سدي و قتاده و مجاهد آیه مبارکه إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ در خصوص یهود و نصاري نازل گردیده است.
صاحب کشف الاسرار از قول کلبی و مقاتل چنین مینویسد: این آیه در باره یهودیان نازل گردیده مانند عامر بن مخلد و یزید بن
یزید که به عیسی و انجیل کافر شده بودند و همچنین به محمد و قرآن هم کافر شده بودند.
اما بنظر عطا این آیه در باره طوائف بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نازل شده که بخدا ایمان آورده بودند ولی به پیامبران او
کافر شدند و نیز از قتاده نقل کردهاند که این آیه در باره یهودیان و مسیحیان هر دو نازل گشته زیرا یهودیان به عیسی و انجیل او
کافر شدند و مسیحیان به محمد صلی اللّه علیه و آله و قرآن او کافر شدند.
، ص: 396
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 396
قوله تعالی أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ.
در باره ال در اللّه دانشمندان و علماء اختلاف نظر دارند:
سیبویه گفته: ال در کلمه اللّه بجاي همزه محذوف است بنابر اینکه اصل آن اله بود و لفظ ال را بر سر آن آوردند و حرکت همزه به
صفحه 202 از 272
ال منتقل و سپس در آن ادغام شد و کلمه اللّه بدست آمد این نظر را فارسی بیان کرده است و دلیل بر این گفته قطع همزه و لزوم
آن است. عدهاي معتقدند ال در کلمه اللّه زائد و براي تعریف و تفخیم و تعظیم است و اصل آن اولاه میباشد. جماعتی گفتهاند:
ال براي تعریف نیست بلکه زائده غیر لازمه است گروه دیگر نوشتهاند:
اللّه در اصل هاء کنایۀ است و لام ملکیت را بر آن افزودند له شد سپس از لحاظ تفخیم و تعظیم و تاکید لفظ ال بر سر آن
درآوردند و اللّه گردید. خلیل و دیگران اعتقاد دارند که کلمه اللّه خود کلمه است و آن است علمی است که از همه دیگري
اشتقاق نشده و خود اصل است.
اما دانشمندان علم نحو کوفی و عدهاي از علماء اهل بصره و جماعت بسیاري از دانشمندان متأخر جایز دانستهاند که کلمه ال
جانشین ضمیر مضاف الیه شود و لفظ ال در آیه: فَإِنَّ الْجَنَّۀَ هِیَ الْمَأْوي را از این قسم دانستهاند زمخشري جایز دانسته که ال جانشین
اسم ظاهر گردد و گفته لفظ ال در کلمه الاسماء در آیه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها جانشین اسم است در کلمه الاسماء و در اصل
اسماء المسمیات میباشد.
، ص: 397
[سوره النساء ( 4): آیه 151 ] .... ص : 397
اشاره
( أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَ  قا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً ( 151
ترجمه و شرح .... ص : 397
خداوند متعال پس از اثبات اینکه بحکم خرد پیروان هر یک از دو آئین تورات و انجیل کافر و منکر آفریدگار جهانند و آندو آئین
شرك و قطب مخالف خداپرستی است هر دو گروه را تهدید نموده است که از نظر سیرت شرك آنان و عنادشان با مکتب
خداپرستی عقوبتهاي خوار کنندهاي براي آنان آماده نمودهایم که هرگز از آن رهائی نخواهند یافت لذا ایمان آنها حتی در مواردي
که نسبت به آن اظهار ایمان میکنند بیارزش قلمداد شده است زیرا از روح حقجوئی سر چشمه نمیگیرد.
اینک میفرماید:
چنین جماعتی که ذکر شدند حقا کافران حقیقی آنها هستند که در کفر کامل و در ضلالت راسخند و چه حقی ثابتتر و واضحتر
از اینکه که خداوند متعال آن را حق قرار دهد و بفرماید حقا آنها کافراند و ما براي کافران عذاب خوار کنندهاي مهیا کردهایم.
(151)
، ص: 398
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 398
کافرند این فرقه بر تحقیق و راست راست یعنی کفر ایشان را سزاست
صفحه 203 از 272
همچنین آماده بر کفار دین باشد از ما عذابی بس مهین
(151)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 398
قوله تعالی أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ.
ضمیر فصل ضمیري است که همواره بصورت ضمیر مرفوع میآید و اگر مرجع آن متکلم یا مخاطب و یا غایب و یا مفرد و جمع و
تثنیه باشد آن ضمیر با مرجع خود هماهنگی دارد و همیشه بعد از مبتدا یا کلمهاي که در اصل مبتداء است و قبل از خبر که اسم
است واقع میشود مانند أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ در این آیه ضمیر هم دلالت دارد بر اینکه الکافرون خبر است و صفت نیست و ضمیر
هم تاکید میکند که کفار فقط این اشخاص هستند و همچنین ضمیر فصل دلالت دارد بر اینکه کافرون که مسند است تنها براي
اولئک که مسند الیه میباشد ثابت است نه بر غیر از آنان.
اخفش معتقد است که ضمیر فصل جایز است بین حال و ذو الحال واقع شود و آیه هُنَّ أَطْهَرُ به نصب اطهر را از این نوع دانسته
است. جرجانی جایز میداند که ضمیر فصل پیش از فعل مضارع بیاید و آیه إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ را شاهد آورده است.
، ص: 399
[سوره النساء ( 4): آیه 152 ] .... ص : 399
اشاره
( وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ( 152
ترجمه و شرح .... ص : 399
خداوند متعال پس از بیان اینکه انکار و تکذیب یکی از پیامبران موجب کفر و شرك میباشد در این آیه نیز اصول دین و ارکان
اسلام را بیان کرده میفرماید:
مسلمانان کسانی هستند که بخدا و پیغمبرانش ایمان آوردهاند و بین هیچیک از آنها فرقی نمیگذارند و ایمانشان خالصا براي
خداست این جماعت را بزودي مزدشان را عطا میکنیم و همواره خداست که آمرزنده بزهکار و مهربان به بندگان است که آنها را
بوسیله پیغمبران براه راست هدایت فرموده است.
از این استفاده میشود که ایمان کامل آن است که شخص بخدا و به همه انبیاء ایمان داشته باشد.
(152)
، ص: 400
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 400
صفحه 204 از 272
وانکسانکه بر خدا و بر رسول از حقیقت کردهاند ایمان قبول
بین ایشان هم نکردند اختلاف هم جدا زایشان یکی را از گزاف
آن گروهند اهل ایمان و ولا زودشان بدهیم بر نیکی جزا
هست آمرزنده حق بر سیّئات مهربان در حل جمله مشکلات
(152)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 400
قوله تعالی وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ.
گاهی از مواقع براي اینکه نام خاصی ذکر نشود بجاي آن لفظ موصول میآورند و استفاده از موصول بجاي اسم یا از جهت پنهان
نگهداشتن نام شخص مورد نظر است چنانکه در آیه 17 احقاف میفرماید:
وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما در این آیه نام گوینده پنهان میباشد و بجاي آن کلمه الذي آمده است و یا از جهت اهانت است
چنانکه در آیه 23 سوره یوسف میفرماید:
وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها در این آیه براي اهانت، نام زلیخا ذکر نشده و بجاي آن کلمه التی آمده است. أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 401
گاهی اوقات هم براي اینکه امري شامل عموم شود از موصول استفاده مینمایند چنانکه در آیه 13 سوره احقاف میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.
یعنی هر کس بگوید پروردگار من اللّه است و پایداري هم داشته باشد هیچ ترسی و اندوهی براي او نیست و آیه:
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا یعنی هر کس که در راه ما کوشش و جهاد کند مسلما به حقیقت راهنمائی خواهد شد و آیه:
إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ.
در این آیه کلمه الذین از این جهت آمده است که خداوند میخواهد بفرماید: هرکس از بندگی من سرکشی کند مسلما داخل
دوزخ خواهد شد در این آیات لفظ الذین افاده عموم میکند.
گاهی از مواقع به خاطر اختصار از کلمه الذین استفاده میشود چنانکه در آیه 69 سوره احزاب میفرماید:
لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا.
خداوند در این آیه حضرت موسی را از صفت زشتی که به او نسبت میدادند مبرا و پاك ساخت و اگر نام همه گویندگان و نسبت
دهندگان را میفرمود سخن به درازا میکشید لذا براي اختصار در آیه مزبور کلمه الذین آمده است. ممکن است بگویند در این
آیه کلمه الذین براي اختصار نیست بلکه براي عمومیت است این گفته صحیح نیست زیرا همه بنی اسرائیل چنین سخنی در باره
موسی نمیگفتند بنابراین کلمه الذین در اینجا فقط براي اختصار است.
، ص: 402
توضیحات .... ص : 402
قوله تعالی لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ.
صفحه 205 از 272
در این آیه اشاره است بر اینکه آشکار بد گفتن عوام مردم نزد خداوند محبوب نیست و حدیث نفس و در دل، بدخواهی براي
خواص و بندگان برگزیدهي حق در نزد خدا مبغوض است و خطرات بر دل نسبت به مردم از آن کسان که ابدال هستند و بندگان
خاص الخاص، در پیشگاه خدا ناپسند است مگر آن کس که مظلوم معاصی و خواستههاي بشري شده است و گرفتاري هوي و
هوس او را بیچاره کرده است و نمیتواند از بدگوئی مردم یا اندیشهي بدیهاي دیگران خودداري کند. و نیز در آیه اشارهاي دیگري
است که خداوند دوست ندارد آشکار گفتن بدي را یعنی فاش کردن اسرار ربوبی و رازهاي مواهب خداوندي مگر کسی که
مظلوم احوال است و گرفتار نشأط شراب جمال ذو الجلال ناچار بزبان جاودانی نه به این عضله فانی میگوید:
.« انا الحق سبحانی ما اعظم شانی »
مفسرین گفتهاند: آیه مبارکه لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ دلالت دارد بر اینکه اگر کسی هتک سر خود کند و متجاهر بفسق باشد
اظهار عمل زشت او جایز است.
تفسیر صافی مینویسد: اطلاق کلمه جهر و کلمه سوء شامل هر نوع آشکار نمودن و هر نوع بدي و زشتی است چنانکه در این
موضوع روایاتی نیز از صادقین علیهما السلام نقل گردیده است.
ضمنا این آیه شریفه مردم را به اخلاق پسندیده ترغیب نموده و از کشف ، ص: 403
عیبهاي مردم نهی میکند و خبر میدهد که خداوند متعال از اراده زشتیها منزه است زیرا دوستی چیزي به معناي اراده آن چیز
است و چون خداوند بحکم این آیه زشتی را دوست ندارد لذا اراده آن را هم نمیکند.
تفسیر المیزان مینویسد: جمله الا من ظلم قرینهاي است بر اینکه ستمدیده میتواند بدکاري ستمگر خود را آشکارا بگوید ولی
چیزهاي دیگر که مربوط به ستم او نیست و یا تهمت است که او از آنها بدور است جایز نیست زیرا در آیه فقط فاش کردن ستم
ستمکار مجاز شده است ولی براي جواز غیر آن دلیلی در دست نداریم.
ضمنا مفسرین گر چه تفسیرهاي گوناگونی از سوء قول کردهاند ولی همه این تفاسیر مشمول اطلاق آیه است و موجبی ندارد که
کلام را به بعضی از آنها اختصاص دهیم.
و جمله وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً در مقام تأکید براي نهی است که از جمله لا یحب الجهر استفاده میشود یعنی سزاوار نیست که غیر
مظلوم صداي خود را ببدگوئی بلند کند زیرا خداوند شنواست و صدا را میشنود و داناست و آن را میداند.
قوله تعالی إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ در این آیه مبارکه خداوند متعال مردم را تشویق میکند که با داشتن قدرت
انتقام و کیفر از بدکار درگذرند زیرا خداوند با کمال قدرت خود از گناهان بیشتري در میگذرد و عفو میکند که قابل مقایسه با
گناه و بدي شخص بدکار نیستند پس بر بنده هم لازم است حتی الامکان از دیگران بگذرد و گذشت داشته باشد مخصوصا در
صورتی که بر انتقام قدرت داشته باشد اما براي رضاي خدا از انتقامجوئی دست بردارد و جمله فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُ  وا قَدِیراً سببی است
که قائم مقام مسبب شده و تقدیر کلام این است اگر شما از بدي عفو کنید بیکی از صفات کمالیه خدا که أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 404
عبارت از عفو با توانائی است متصف شدهاید زیرا خدا با توانائی که دارد صاحب گذشت است پس این جزاء در برابر قسمتی از
شرط است.
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا.
این حکم سخت براي کسیکه ایمان بخدا بیاورد و به پیغمبرانش کافر باشد یا ایمان به بعض پیغمبران بیاورد و ببعض دیگر کافر
گردد غرابتی ندارد و عجب نمیباشد زیرا ایمان بخدا که حقیقتی براي آن باشد مقتضی پرستش و عبادت اوست بوجهی که موجب
رضا و خشنودي او باشد و راهی براي چنین عبادتی غیر از ایمان به پیغمبران و پیروي تعلیمات آنان نیست چه آنها سفراي بین خدا و
صفحه 206 از 272
خلقند و چگونه ممکن است ایمان بخدا و کفر به پیغمبرانش بتصور آید و اما ایمان به پیغمبران مانند موسی یا عیسی با کفر بمحمد
صلی اللّه علیه و آله و سلم چنانکه یهود و نصاري دارند ارزشی ندارد و مورد قبول حق نیست زیرا اگر یهود حقیقتا بموسی ایمان
آوردهاند بایستی به محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم هم ایمان آورند و اگر نصاري نیز حقیقتا به عیسی ایمان دارند بایستی به
محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم هم ایمان داشته باشند زیرا که نام وي در کتابهاي خود آنان ذکر گردیده است و در تورات و
انجیل به آمدن او بشارت داده شده و در آنها تصدیق گردیده است و دلائل رسالت هم در باره محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم
واضحتر و روشنتر است زیرا او پیغمبر امی عربی است که در جاهلیت نشو و نما کرده و سپس قرآنی بر او نازل گشته است که در
هر چیز و از هر حیث در حد کمال است و ختم رسالت به او شده و قرآن او دستور تامی است.
و از کلمه یکفرون که مضارع است استفاده میشود تا قیام قیامت هر کس به خدا و رسول او کافر شود مشمول عذاب و عقاب این
آیه شریفه میگردد.
در ذیل جمله أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَ  قا برخی از مفسرین نوشتهاند: ، ص: 405
این کلمات براي تثبیت کفر آنها است تا گمان نرود که ادعاي ایمان ببعض سودي دارد و از دستهي کافران جدا خواهد بود و
همچنین در ذیل جمله وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً عبده چنین مینویسد:
این حکم و مجازات سخت از آن جهت است که اگر کسی معتقد به خدا شد و معتقد به وحی و نبوت نبود ایمان او درست نیست و
معرفت بصفات حق ندارد و نمیتواند تشخیص دهد بچه وسیله خود را پاك و آماده کند براي رسیدن بکرامت و سعادتی که خدا
براي بشر معین نموده است.
مرحوم علامه طباطبائی در ذیل این آیات مینویسد:
در جمله وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً یک التفات از غیب به تکلم مع الغیر است و در جمله أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ یک
التفات بخطاب است شاید وجه این التفات این باشد که بحسب لحن کلام اگر جزاء را به متکلم نسبت دهند اقرب بوقوع است تا
نسبت بغائب.
التفات دوم هم همین فائده را دارد زیرا متوجه کردن خطاب به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به هنگام وعده نیکو در
حالیکه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم میداند این وعده حتما عملی میشود مفید آن است که این وعده قریب الوقوع است.
، ص: 406
روایات .... ص : 406
1) عیاشی بسند خود در ذیل آیه مبارکه لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: )
هر کس احترام مهمان را بجا نیاورد به او ستم نموده و باکی نیست براي مهمان که از او بدگوئی کند سپس فرمود خوب نیست که
مردم ستم و بدي خود را علنی کنند و نباید بکسی ستم کرد مگر به او ظلم نموده باشد.
2) امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: اگر کسی نزد تو بیاید و در باره تو ستایش بگوید که در تو وجود نداشته باشد او را )
تکذیب نموده و گفتارش را تصدیق ننما و قبول نکن زیرا بتو ظلم نموده و مدحی کرده که در تو نبوده و ظلم، نهادن چیزي است
در غیر محل خود.
3) تفسیر عیاشی از ابی الجارود و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: بدگوئی کردن آشکار این )
است که صفات بد کسی ذکر شود.
4) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: جایز نیست کسی دشنام بگوید مگر کسیکه به او ستم شده باشد براي چنین کسی طوري )
صفحه 207 از 272
نیست که در حدودي که دین اجازه داده از دست ظالم یاري بجوید.
5) امام محمد باقر علیه السلام در ذیل آیه لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ فرمودند منظور از کلمه سوء در این آیه که خدا آن را دوست )
نمیدارد دشنام دادن است بخاطر انتقام گرفتن از دشمن مگر کسیکه مظلوم قرار گرفته باشد تا آن حدودي که دین اجازه داده باشد
براي وي جایز است بوسیله سخن گفتن از دشمن ، ص: 407
انتقام بگیرد.
6) امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: سه طایفهاند که غیبت ندارند یکی پیشواي بدکار ستمکار دیگر بدکار خارج از حدود )
شرع که علنی بفسق مشغول است سوم بدعتگذاري که مردم را ببدعت خود دعوت میکند.
7) عیاشی بسند خود از امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل آیه إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ فرمودند: آن مردم به نبوت رسول )
خدا اقرار نمودند ولی منکر ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام شدند و میخواهند بخیر و خوبی برسند هیهات نه چنین است.
، ص: 408
تجزیه و ترکیب .... ص : 408
قوله تعالی لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ.
لا یحب اللّه ان یجهر بالسوء من القول الا » مرحوم طبرسی در ذیل این آیه مینویسد: جایز است که من در محل رفع باشد بمعناي
یعنی ظالم را بیپرده و آشکارا بد بگوئید. « لکن الظالم اجهروا له بالسوء من القول » زجاج گفته محتمل است که بمعناي « المظلوم
قوله تعالی وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا.
کلمه ذلک براي مفرد و تثنیۀ و جمع بکار میرود و در اینجا براي تثنیه استعمال گردیده زیرا بوسیله آن به ایمان و کفر اشاره شده
است و کلمه حقا بنابر اینکه مصدر است منصوب میباشد و جمله به اینصورت درمیآید حق حقا.
، ص: